مقدمه
علم حقوق چون ساير علوم اجتماعي آوردگاه انديشههاي متنوع در مسائل يكسان ميباشد و در اين ميان شايد به يقين بتوان گفت كه فصل مشترك همه انديشههاي حقوقي پذيرش نظم و عدالت به عنوان هدف و مبناي حقوق ميباشد، كه البته بين عدالت و نظم آنچنان كه در بادي امر به نظر ميرسد. در خصوص نيل به عدالت و به تعبيري نظم عادلانه را ناديده انگاشت چه، برقراري نظم، بيشتر در قالب مقررات موضوعه كه توسط حاكميت وضع و اجرا ميشود، متجلي است. در حوزه حقوقي عمومي معمولاً به نظم بيشتر توجه شده، نظريههاي ارائه شده بيشتر حامي آن ميباشد و بالعكس در حوزه حقوق خصوصي، غالب دكترين سعي در تامين و تحقق عدالت دارد و هر چند كه اين مرزبندي دقيق نبوده در هر يك از شاخههاي علم حقوق اهداف مشترك ملحوظ انگاشته ميشود.
يكي از پرسشهايي كه ميتوان به بحث مذكور مرتبط دانست. اين است كه چگونه ميتوان بين مصالح حاكميت در جهت برقراري نظم و مصالح افراد جهت تحقق عدالت جمع نمود؟ بديهي است كه پاسخ به پرسش فوق نياز به مطالعات گسترده در حوزههاي مختلف علوم اجتماعي دارد. آنچه به عنوان يكي از مصاديق اين مطالعه مطمح نظر ماست آ»جاست كه دذر جامعهاي چون جامعه ايران كه هنوز بسياري مردم تمتع خويش نسبت به حقوق خود را ندانسته يا باور ندارند اگر به واسطه اعمال منسوب به نهادي عمومي چون هشداري خسارتي به افراد وارد شود چه دستاوزي براي زان ديده متصور است؟ در پاسخ به پرسش فوق مسلماً بايد به مقررات مربوطه مراجعه نمود. اين توضيح كه وظايف نخبگان حقوق يك جامعه تبيين وضعيت موجود، به نقد كشيدن آنچه شايسته تغيير است و ترسيم چشمانداز بهتر با ارائه پيشنهادهاي منطقي است. مقررات مربوط به بحث مسئوليت مدني شهرداري چندان گسترده نيستند و به طور خاصي در ماده 11 قانون مسئوليت مدني تجلي ميگردد. آنجا كه با تحقق شرايط مسئوليت شهرداري محقق انگاشته ميشود- در نحوه تقنين اين مقرره به شرحي كه در نوشتار جاري بدان اشاره خواهد شد، گرايش به جانب موسسات عمومي ملحوظ افتاده و لذا مشاهده ميشود كه در مقررات ما نيز بدان گونه كه در بين مردم رواج دارد، تعيين مسئوليت قطعي براي موسسات عمومي با دشواريهايي همراه الست.
آنچه ما را واداشت كه بحث مسئوليت مدني شهرداري كه به نوعي در حوزه حقوق عمومي نيز وارد ميشود را مطرح كنيم علاوه بر عدم توجه به مقوله مسئوليت اشخاص حقوق در نوشتارهاي حقوقي، اين دغدغه بود كه براستي در مقام يك زيان ديده، چگونه ميتوان جهت تدارك طرح دعواي خسارت و پيروزي در آن به طرفيت شهرداري مباني توجيهي لازمه را يافت؟ چه آنگونه كه در بين افواه عوام رواج دارد به سختي ميتوان از دولت و موسسات عمومي غرامتي دريافت كرد.
فصل اول :
كليات
گفتاراول: نگاهي اجمالي به تشكيلات اداري و سازمان شهرداريها
در اين مقال در ادامه بين مقدمات ونكاتي ضروري جهت روشن گرداندن وضعيت تشكيلان شهرداري به عنوان يك شخصيت حقوقي با ماهيتي خاص نگاهي مختصر خواهيم داشت به چگونگي تشكيلات شهرداري، نظام اداري و نحوه ادارهي و كنترل آن و همچنين در قسمتي ديگر وضعيت و جاگياه شهرداري بين ساير نهاديها دولتي و به طور جامعتر ساير نهادهاي عمومي ميپردازيم.
بند اول: شهرداري و تشكيلات اداري و سازماني آن
الف) تعريف شهرداري:
شهرداري از جمله تاسيسات محلي غير متمركز است و در تعريف آن يكي از نويسندگان مسائل شهري مينويسد كه[1]:
«شهردراي سازماني است كه در محدوده شهر براي رفع آن دسته از نيازهاي عمراني و رفاهي مردم شهر كه جنبه محلي دارد و نيز براي ايجاد و اداره پارهاي تاسيسات شهري كه باز مربوط به نيازهاي مردم همان محل است تشكيل ميگردد»
پس با عنايت به تعريف فوق الذكر ميتوان گفت: منظور از تاسيس شهردراي آن است كه امور با مشاركت مردم محل اداره شود اين اصل مورد نظر ميباشد؛ كه مردم محل ميتوانند احتياجات خود را بهتر از يك مركز دور تشخيص داده، اولويتهاي را تعيين نمايند؛ و براي رفع آن اقدام كنند و اصلاحاتي را كه لازم ميدانند به عمل آورند- و بايد دخالت دولت تا آنجا كه ممكن است د راموري كه لازم نيست محاود گردد. البته بايد توجه داشت كه تعريف نيازمنديهاي عمراني و رفاهي، در كشورهاي مختلف فرق ميكند. همچنين مرز امور ملي و محلي چندان مشخص نيست و باز امور محلي در كشورهايي در سطح محدود و كشورهايي در سطح وسيعتري انجام ميشود. مثلا در امريكا كليه اقداماتي كه به حكومت مركزي محول نشده بر عهده شهرداريها و ديگر سازمانهاي محلي است. و در كانادا بر عكس، آ»چه را كه به عهده شهرداريها نيست حكومت مركزي انجام ميدهد. در سويس وظايف دولت و شهرداريها مشخص شده و در انگليس گر چه يك رويه تاريخي براي شهرداريها و سازمانهاي محلي وجود دارد ولي اصولاً تصويب، جرجچ، تعديل و لغو حقوق آن با پارلمان است. در ايران وظايف شهرداري ها طبق قوانيني ميباشد كه به تصويب محلس رسيده است. در ايران بر طبق ماده 1 قانون شهردراي مصوب 1334 ه.ش در هر نقطه كه پنج هزار نفر جمعيت داشته باشد شهرداري تشكيل ميشود و نيز وفق تبصره يك ماده فوق الدكر و مقررات ديگر[2] در چند نقطه نزديك به هم نيز ميتوان يك شهردراي تاسيس كرد. و باز امكان دارد در فصول ياز سال شهرداري فصل تشكيل داد. و شهرداري در ايران بيتشر يك سازمان محلي است تا حكومت محلي.
ب) سازمان و تشكيلات شهرداري:
سازمان عبارت است از ارتباط مساعي واستعدادهاي افراد و گروههائيكه داراي هدف مشتركي ميباشند به نحوي كه هدف مورد نظر با حداقل برخورد و تصادم و حداكثر رضايت خاطر تامين گردد. يا بهتر بگوييم سازمان عبارت است از تقسيم وظايف و مسئوليتها بين افراد به منظور تسهيل در نيل به هدف معين[3].
با عنايت به تعريف فوق مبرهن است كه اداره شهردراي يا دولت همچون هر تشريك مساعي ديگري براي نيل به هدف خاص احتياج به سازمان دارند. بدهي است كه هر چه اهداف اين سازمان گستردهتر باشد، سازمان بزرگتر و تقسمي وظايف و مسئوليتها پيچيدهتر ميباشد.
پيدا كردن اصول و قواعد لايتغيري كه در همه وقت و در مورد همه سازمانها عموميت داشته باشد كار دشواري است. در خصوص سازمان شهردراي به طور كلي برخي اصول عمومي كه مورد قبول جمهوري دانشمندان علوم اداري ميباشد همچون، اصل تقسيم كار، هماهنگي وحدت فرماندهي و... وجود دارد كه جاي بحث آن در اين مقال نميگنجد. ابتداءَ با ذكر مقدمهاي در خصوص نحوه تشكل اداري شهرداريها به شكل امروزين از گذشته آغاز مينماييم:
قبلاً حكام ايالات، حكام شهر را انتخاب ميكردند كه اقدامات حكام شه رمحدوديتي نداشت ودستوراتشان به منزله قانون به شمار ميرفت و دامنه آن بستگي به ميزان نفوذشان در مقامات بالاتر و اعمال قدرت در مردم شهر داشت. و اصولاً عامل حكومت بودند نه نماينده منتخب مردم شهر و سازمان اداري شهر با آنچه امروز از شهرداري انتظار ميرود يعني موسسهاي كه مردم در آن راساً در رفع حوايج خود اقدام كنند فرق ميكرد.
اكنون در راس شهرداري يك هيئت مديره به نام انجمن هشر با تعدادي اعضاء متناسب با جمعيت شهر و بعضي استانداردها قرار گرفته كه نماينده گروههاي مختلف مردم شهر است و به منزله قوه مقننه شهرداري محسوب ميشوند و چون اين نمايندگان ممكن است تنها مورد اعتماد مردم باشند و خود براي انجام امور تخصصي نداشته باشند لذا از بينخود و يا خارج از انجمن، شخصي را به نام شهردراي انتخاب و اداره امور شهرداي را به او واگذار مينمايند و در موقع لوزم ميتواند او را استيضاح يا بر كنار نمايند كه ترتيب روابط شهرداري با انجمن در همه كشورها يكسان نيست و نيز انتخاب شهردراي و اختيارات او و حقوق انجمن شهر در كشورهاي مختلف متفاوت است. در بعضي كشورها انجمن شهر خود مسئوليتهاي اجرايي هم به عهده ميگيرد.
و يا كميتههايي براي اداره شهر تشكيل ميدهد و شهرداري جنبه تشريفاتي دارد و بر عكس در نقاط ديگر، شهردراي عهدهدار كليه امور شهر است و انجمن در امور اجرايي دخالتي ندارد. طريق انتخاب شهردراي هم به فراخور نوع مقررات حاكم بر مناطق مختلف متفاوت ميباشد، كه جاي بحث مفصل آن در اين جا نبوده و لذا در ذكر كليات راجع به تشكيلات شهرداي به مقدمه فوق الذكر بسنده ميكنيم.
و اما در خصوص تشكيلات اداري شهرداري در وضعيت فعلي و با توجه به مقررات كنوني ايران بايستي بگوييم كه بر طبق مواد 45 و 55 قانون شهرداريها وظايف شوراي شهر و شهردراي كه في الواقع دو قسمت اصلي تشيكل دهنده سازمان شهرداري ميباشند، مشخص شده است بدين شرح كه بايد بيفزاييم شوراي شهر در حقيقت به مثابه قوه مقننه تشكيلات شهرديار به عنوان يك حكومت يا به عبارت بهتر سازمان محلي عمل كرده كه اداره شهرداري قوه اجرايي ان ميباشد.
و البته رويه جاري در ايران پس از انتخابات معطل ماندة شوراها در اسفند 77 و شروع به كار شواراها در اديبهشت سال 78 شروع شده و اكنون ادامه دارد. و در بيان وضعيت شهردراي البته بدان ساز كه بايد باشد اضافه كنيم- كه پس از جريان رويه قانوني فوقالذكر انتخاب شهردراي به عنوان رئيس اداره شهردراي به عهده اعضاي شوراي شهر نهاده شده كه9 رئيس ركن اجرايي تشكيلات اداره امور شهر انتخاب نموده تحت نظارت منتخبين مردم به اداره شهردراي ميپردازد. كار سازماندهي، هم آهنگي، رهبري طرحريزي و تنظيم برنامههاي شهري با اوست. و علاوه بر كارمندان اداري به تعداد لازم معاون دارد. در خصوص نحوه انتخاب، تعداد وظايف و حقوق اعضاي شوراي شهر بهتر است به مقررات مربوطه مراجعه شود و از تفضيل مطلب خودداري مينماييم.[4]
و در خصوص سازمان اداري شهرداريها بايد بيفزاييم كه وجود كمسيونهاي مختلف كه در قانون شهردراي(در برخي مواد) پيشبيني شده است؛ نيز از جمله مباحثي قابل توجه ميباشد. چه تصميمات اين كمسيونها و ترتيب هيات تشكيل دهنده آن حسب مورد در تحقق يا توجيه مسئوليتهاي شهردراي موثر ميباشد. به جهت اين كه موضوع بحث ما برسي شهرداري و ساز و كارهاي آن نميباشد تنها به توضيح وضعيت و نحوه فعاليت يكي از كمسيونها ميپردازيم.
در ساز و كار شهردرايها با:
در خصوص تعداد كمسيونهاي فوق آلذكر با مداقه در قانون شهرداريها با كمسيونهاي ذيل بر ميخوريم: كمسيون ماده 100 قانون شهرداري، كمسيون تجديدنظر ماده 100 قانون شهردراي، كمسيون ماده 77 قانون شهردراي،كمسيون مقرر در تبصره بند 20 ماده 55 قانون شهرداري، كمسيون تحويل كالا در معاملات عمده شهرداريها و كمسيون ماده 8 مقرر در قانون نوسازي و عمران هشري.
كه از ميان كمسيونهاي مذكور به لحاظ اهميت و جايگاه كمسيون ماده 100 شهرداري و كمسيون تجديد نظر آن را مورد بررسي قرار ميدهيم:
كمسيون ماده 100 قانون شهرداري همانگونه كه از نام آن پيداست كمسيوني است كه چگونگي تشكيل، تركيب اعضاي آن در ماده 100 قانون شهرداريها مصوب 1334 پيشبيني شده به اين صورت كه تركيب آن متشكل از نمايندگان وزارت كشور، شوراي اسلامي شهر و نماينده دادگستري(قضايي) ميباشد. كه حدود اختيارات آن نيز مطابق تصريح ماده 100 قانون شهرداري در حدود اظهار نظر و صدور راي پيرامون پروندههاي ارجاع شده در خصوص ساختمانهاي بدون پروانه و يا به كاربري غير از آنچه در پروانه ذكر شده ميباشد. كه پروندههاي مزبور از سوي شهردراي به كمسيون مزبور ارجاع داده ميشود چه اقدامات شهردراي در خصوص اعمال اختيارات فوق الذكر منوط به صور راي از كمسيون مزبور ميباشد و در مقام نظارت بر آراي كمسيون مزبور نيز كمسيون تجديد نظر ماده 100 قانون شهرديراي با همان تركيب وجود دارد كه به اعتراض متضرر از راي كمسيون بدوي رسيدگي ميكند.
گفتار دوم: ذكر پارهاي وظايف و اختيارا شهريها
اختيارات كلي
اختيارات خاص
بديهي است كه در علوم اجتمايع هيچ جا به اندازه حقوق از حق و تكليف سخن به ميان نميآيند چه علم حقوق به بررسي روابط حقوقي عنصر تعيين كننده قانون با يك نگرش برابر و فارغ از تبعيض حقوق و تكاليف افراد و به تعبيري علميتر اشخاص را بيان مينمايد.
در اين مقال نزي با عنايت به اينكه در مقام بررسي مسئوليت مدني نهادي به نام شهرداري قرار داريم طبيعي است كه در بدو امر قبل از ورود در مبحث مسئوليت به ذكر وظايف و اختيارات نهاد موضوع بحث بپردازيم. با مداقه و دقت نظر در وقانين و مقررات جاري ملاحظه ميگردد كه طيف وسيع و گستردهاي از وظايف و اختيارات به عهده شهرداري گذارده شده بحدي كه اين نهاد را به صورت يكي از كاربرديترين نهادهاي عمومي در آورده است. گستردگي وظايف واختيارات مذكور به اندازهاي است كه ميتوان گفت شهرداري قبل از تولد شهروندان تا بعد از مرگ آنها داراي تكاليف و اختياراتي نسبت به شهروندان و اداره شهر ميباشد. وظايف و اختيارات مزبور در ماده 55 قانون شهرداري و ساير مقررات جاري احصاء گرديده.
الف: وظايف و اختيارات كلي شهرداري
شهرداري همانند تمامي نهادهاي عمومي داراي وظايف كلي و عمومي است كه مكلف به اجراي آن ميباشد. لذا بعنوان يكي از اشخاص حقوقي حقوق عمومي غير دولتي كه داراي شخصيت حقوقي مستقل است موظف است:
الف) نسبت به اجراي قوانين و مقررات موضوعه به مفهوم كلي و به طول كلي ادقام نمايد و آن بخش از قوانين كه وظايف و يا اختيارات را براي شهردراي پديد ميآورد اجرا نمايد. علاوه بر قانون شهردراي و ساير قوانين خاص معمولاً در قوانين بودجه و همچنين قوانين مربوط به برنامههاي اول و دوم توسعه و ساير قوانين، وظايف واختياراتي بعهده شهرداري محول گرديده است. به عنوان نمونه ميتوان از تبصره 10 قانون برنامه اول و يا تبصره 84 قانون برنامه دوم در اين زمينه اشاره كرد. كه در جهت تامين توسعه فضاهاي آموزشي وظايفي به عهده شهردراي قرار گرفته و شهردراي موظف به اجراي آنها ميباشد.
ب) اجراي مصوبات شوراي اسلامي شهر و يا قائم مقام آن مادامي كه شوراي اسلامي شهر تشكيل نگرديده(وضعيت سابق بر انتخاب اسفند 77 كه وزارت كشور اين مقام را در اختيار داشت). همانطور كه قبلا مذكور افتاد شوراي اسلامي شه ردر حكم قوه مقننه شهر بوده و شهرداري به طور مستقيم موظف به ارجاي مصوبات آن شورا در حدود مصوب ميباشد.
پ) اجراي مصوبات شورايعالي شهر سازي و معماري موضوع قانون تاسيس شورايعالي شهرسازي و معماري همچنين اجراي كليه مصوبات كمسيون موضوع ماده 5 قاون مزبور در استانها در خصوص طرحهاي جامع، تفصيلي و هادي شهر و ساير طرحهاي مصوب شهر يكه بتصويب مراجع فوق الذكر ميرسد. همچنين ارجاي كليه ضوابط شهرسازي مصوب مرجع مذكور از جمله وظايف شهرداريها ميباشد. در اين خصوص ماده 7 قانون مزبور اشعار ميدارد شهرداريها مكلف به اجراي مصوبات شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران طبق مفاد ماده 2 ميباشند.[5]
ت) به صور كلي اجراي آراء و تصميمات قطعي مراجعه قضايي و يا وظيفه مندرج در تبصهر 4 بند 2 ماده 55 قانون شهردراي مبني بر ايجاد اماكن عمومي و تاسيسات مورد نياز شهر.
ث) اجراي مصوبات شوراي عالي اداري در مورد مسائل اداري شهر و شهرداري نيز از جمله وظايف شهرداريها ميباشد.
ب) وظايف و اختيارات خاص شهردراي موضوع ماده 55 قانون شهرداري و ساير قوانين خاص:
در اين قسمت وظايف و اختيارات خاص شهردراي را مورد بررسي قرار ميدهيم.
الف) وظايف و اختيارات شهرداري در خصوص عمران و نوسازي شهر: كه در ماده 7 قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و همچنين بند 24 ماده 55 قانون شهردراي و ماده 100 همان قانون.
ب) جلوگيري از سد معبر: كه در تبصره 1 بند 2 ماده 55 قانون شهردراي به آن اشاره شده است.
پ) رفع خطر از شهر و شهروندان: به شرح بند 14 ماده 55 قانون شهردراي.
ت) حفظ محيط زيست شهري: به شرح قانون حفظ وگسترش فضاي سبز، مصوب 1359 و ماده 110 قانون شهرداري و بند 1 ماده 55 قانون مزبور.
ث) حفظ دارايي، اموال و مسائل مالي شهر: به شرح بندهاي 7 تا 9 و 26 ماده 55 قانون شهردراي.
ج) وظايف فرهنگي و اجتماعي شهرداري: مستنبط از بندهاي 5 و 6 و 22 ماده 55 قانون شهرداري.
گفتار سوم: تعريف مسئوليت
مسئول اسم مفعول از ريشه سأل و به معني چيزي خوايش شده يا فرضيهاي بر ذمه كسي است كه اگر انجام ندهد از او بازخواست ميشود.[6] و مسئوليت مصدر جعلي از مسئول به معني چيزي كه انسان عهدهدار آن است و در صورت عدم رعيات آن بازخواست ميشود.[7]
پس از تعاريف فوق ميتوان مسئوليت را آن فعل يا ترك فعلي دانست كه به وسيله آنچه كه مبناي مسئوليت خوانده ميشود كه ميتواند قانون قرار دارد، عرف و... انجام يا عدم انجام آن به عهده شخصي مفروض قرار گرفته كه تخلف از آن علي القاعده منتهي به ضمانت اجراي در نظر گرتفه شده و احياناً با جرح و تعديل بعدي ميشود. و البته عينيت داشتن يا حدود و ثغور و كيفيات ضمانت مزبور به نوع مسئوليت بسته خواهد بود.
در عرف كنوني مسئول بودن يا مسئوليت بدين معني است كه شخص بايد پاسخگوي اعمال خود باشد. حال اين پاسخگويي صرفاً در پيشگاه خدا و وجدان ميباشد كه در اين صورت با مسئوليت اخلاقي روبرو هستيم يا متضمن مسئوليت در برابر اشخاص ديگر است كه با حقوق موضوع تضمين ميشود و مسئوليت حقوقي است.
فصل دوم:
مباني نظري مسئوليت مدني شهردراي
مبحث اول: بررسي رابطه بين مسئوليت مدني شهرداري و دولت
دكتر ناصر كاتوزيان در كتاب فلسفه حقوقي خود به نقل از هگل چنين ميگويد:
«دولت را همه بايد مقدس شمارند و اطلاعاتش را به خود وب بدانند در برابر قدرت –حكومت هيچ حق فردي وجود ندارد و تكليف هر فرد است كه وجود استقلال و قدرت دولتي را كه تابع آن است تاييد كند فرض اختلاف بين حقوق و دولت و سياست و اخلاق، در هيچ صورت ممكن نيست دولت نقع عمومي را بر نفع فرد مقدم ميدارد و ميتواند اگر لازم شود فرد را فداي كل كند، زيرا حمايت از سود عمومي، متضمن منفعت اجزاي آن نيز هست...»
اگر اين نكته را در نظر بگيريم كه هگل در شرايط زماني و مكاني آن روزگار كه كشور وي چند پارهاي ايالات مختلف كه به صورت محلي اداره ميشده بود ميزيست و در حالي كه غبطه و عقده همچون بنا پارتي براي مردم آن روزگار آلمان چون بختك بر آن سايه افكنده بود، بايد بگويم كه به عقيده وي هر كاري كه دولت انجام ميدهد پسندديه و صواب است و زاين كه به احتمال اين رهگذر به اشخاص وارد آيه بايد به مراعات منافع عمومي كنار گذاشته شود[8]
موضوع بحث در كلم و مكاني و زماني نظام حقوق ماست بدان سان كه پديده مردم سالاري و عدم رشد آن شهرداري تا قبل از انتخابات اسفند 77 علناً و اكنون نيز عملاً در انتصابات و نحوه فعاليتهاي فرد تحت سيطره دولت ميباشد وجزء محدود مواردي خصوصاً در مقررات كيفري كاركنان شهرداري همراه با كاركنان دولت مورد عنايت مقررات قرار گرفتهاند.
به گونهاي كه كارمندان شهردراي و دولت هر دو مامور خدمات عمومي محسوب ميشوند و لكن در بررسي علمي قضيه قطعاً انتساب اعمال حاكميت به شهرداري و و دادن امتياز مربوط به آن حتي در شرايط مذكور هم امري است كه به دشواري ميتوان پذيرفت و شايد هم غير قابل پذيرش باشد.
لذا غالب محققان در بررسي اين نوع از مسئوليت نيز از تعميم امتياز مزبور به ساير اشخاص حقوق عمومي خوداري نمودهاند.
مبحث دوم: مباني نظري مسئوليت مدني شهرداري
در اين جا به دنبال توجيه مسئوليت مدني شهردراي به طبق نظريههاي موجود در رابطه با مسئلويت مدني ميباشيم نظرهي اين كه در خصوص مباني مسئوليت مدني نظريههاي ارائه شده در اين خصوص در بيشتر كتب و منابع تحقيقاتي بحث و گفتگو شده از تكرار مكررات خودداري ميكنيم در خصوص آنچه بدان ميپردازيم بايد بگوييم كه در نظريههاي موجود به خصوص در رابطه با نظريههاي مبتني بر تقصير به لحاظ قدرت مشترك ارائه خدمات عمومي، دارا بودن شخصيت حقوق عمومي، با دولت و ساير وابستگيهايي كه علي الخصوص در كشور ما جدايي كامل بين شهرديا و دولت را امري غير قابل پذيرش نشان ميدهد. به بررسي نظرياتي ميپردازيم.
- نظيره مسئوليت غير مسقتيم،توجيه مسئوليت مدني شهرداري به اساس آن
الف) قواعد عمومي:
اين نظيره به وا توسط حقوق دانان فرانسوي و در خصوص مسئوليت مدني دولت ارائه شده است و بر اين اصل استوار است كه در هر دعواي مسئوليت خواهان بايد ثابت كند كه عامل ورود زيان با ارتكاب خطا زياني را وارد آورده است. به عبارت بهتر نظريه تقصير بر آن است كه كسي را بايد مسئولي شناخت كه نسبت به رفتار خود قابل ملامت باشد.[9]
به همين دليل غالباً تقصير را يك عنصر رواني و داراي مفهوم اخلاقي به شمار ميآورند كه اثبات آن به عنوان شرط مسئوليت ضروري است حتي ادعا شده است كه بديهيترين و عقلانيترين مبناي مسئوليت خطاي عامل ورود زيان است و اين خطا چيزي بر رفتار ناپسند و غير اخلاقي نيست.
اما رفته رفته، تقصير مفهوم اخلاقي خود را از دست داده ونويسندگان و محققان قرن حاضر مفهوم اجتماعي وقوعي براي آن قائل شدند بر اين پايه همين كه اقداذمي زبان بار، مغاير بر رفتار يك انسان متعارف و محتاط در شرايط حادثه باشد، تقصير تحقق يافته است[10]
با پذيرش مسئوليت نهاد موضوع بحث در خصوص اعمال كاركنان آن تقصير كه از ديرباز يگانه مبناي مسئوليت مدني محوسب ميشد نخستين ضابطهاي بود كه براي اين مسئوليت مدنظر قرار گرفته است بدين ترتيب براي آنكه زيان ديده بتواند جبران خسارت ناشي از عملكرد اركنان شهردراي را خواستار گردد ميبايست تقصثير اداره و رابطه عليت بيان ضرر و اين خطا را به اثبات رساند اما اين امر به سادگي امكان پذير نيست اعمال و فعاليتهاي شهرداريها كه به وسيله كارنان آنها جريان ميبايد ممكن است متضمن خطاهايي ارتكاب يافته از سوي عاملان باشد كه كاملاً با عمل اداري بي ارتباط باشد. سپس نبايد جبران زيانهاي ناشي از تقصيرهاي شخصي كاركنان را بر عهده موسسه عمومي نهاد. عدالت اقتضا ميكند كه كارگزار و نهاد موضوع بحث هر يك در برابر خطاي خود مسئولي بانشد و اين حكم منطق ضرورت تشخيص و تيمز خطاي فردي كارمند از تقصير او را الزام مينمايد.
ب) لزوم تشخيص خطاي اداري از خطاي شخصي
ضرورت تشخيص و معين نمودن خطاي شخصي كارگزار شهرداري و خطاي اداري كه منتسب به شخص مباشر نبوده بلكه از خطاي ادراي نشات مييگرد معين ميشود- چه بر طبق يك عقديه منصفانه هر كسي مسئول اقدام خود ميباشد- و نه ميتوان شهردراي را بي جهت و به لحاظ بي مبالاتي عوامل آن به حيران زيان الزام نمود و نه كارمندي را كه تمام احتياطهاي لازم احتياطهاي لازمه را در اجراي وظيفه قانوني خود مصروف داشته و لكن به واسطه نقص وسايل اداري و مشكلات سامانهاي موجود در اداره محل او جنبه زيانباز به خود گرفته را قابل سرزنش دانست.
علاوه بر توجيه مذكور در لزوم تشخيص و تعيين خطاهاي منتسب به ادارهي و اشخاص(كارمندان) عقديه ديگري نيز طرح شده است و آن بحث صلاحتي ميباشد. به اين توضيح كه رسيدگي به خطاي اداري و تشخيص آن در صلاحيت مراجع اداري بوده و رسيدگي به خطاي شخصي ارمندان در صلاحيت مراجع قضايي عمومي.[11]
در نظام حقوقي ما نيز نحوه تدوين مقررات در باب صلاحتي اين نظر را تاييد مينمايد. چه معمولاً مرجع رسيدگي به صحت و سقم تصيمات اداري و آراء صادره از مراجع ادراي چون كمسيونهاي شهردراي، ديوان عدالت اداري ميباشد. در حالي كه جهت اثبات تقصير شخص كارگزار شهدراي نياز به اين كار نبوده اين مراجع قضايي هستند كه با استفاده از مقررات مربوطه و با تطبيق عمل ارتكابي با آن و ساير اوضاع و احوال و ضوابط پذيرفته شده خطا كارانه بودن يا نبودن آن را مشخص مينمايند.
ج) مفهوم خطاي ادراي و ضابطه تشخيص آن از خطاي شخصي
1- خطاي اداري؛ تعريف و ضابطه تفكيك آن در نظر حقوقدانان
براي تشخيص ميان خطاي ادراي و شخصي نظريههاي مختلفي ابراز گرديدهاند كه به پارهاي از مهمترين آنها اشاره ميشود:
ج 1) برخي از حقوقدانان عقيده دارند كه خطاي اداري عبارت است از تقصيرهاي متعارف يك سازمان دولتي: «هر اداره و موسسه عمومي در انجام وظايف خود بايد در حدود متعارف مراقبت داشته باشد كه از اعمال او زياني به كسي وارد نشود در اين حدود البته اشتباهات و تقصيرات براي دستگاه غير قابل اجتناب است و مسئولي آن بايد دولت باشد(خطاي اداري)، ولي اگر اشتباهات و تقصيرات از اين حدود كه تشخيص آن بر عهده قاضي است خارج بشود، تقصيرات مزبور خطاي شخصي مستخدم بوده و او بايد از عهده خسارت برآيد»[12].
نظريه فوق بيشتر در رابطه با مسئوليت مدني دولت مورد توجه قرار گرفته و لكن در رابطه با ساير نهادهاي عمومي تمسك به آن استبعادي ندارد و نظر مزبور در رابطه با بحث ما چنين تشريح ميشود كه هر گاه عملكردي كه در نهايت به شهرداري منسوب ميگردد در مقايسه با يك عملكرد نمونه و متعارف، ناقص باشد، خطاي اداري رخ داده و بايد زيانهاي ناشي از اين خطا توسط خود شهردراي جبران شود. اما اگر زيان وارده ناشي از تصميم شخص يو غلط يك عضو از شهرداري باشد هر چند در جريان فعاليت سازماني باشد ، خطاي او شخصي محسوب و مسئوليت جبران ضرر بر دوش كارمند خاظي است . و تصميمي گيري در خصوص تشخيص اينكه زيان ناشي از خطاي اداري است يا شخصي بر عهده دادرس است .
ايراد اين نظر در ان است كه به روشني ضابطه دقيق و تفكيك خسارات ناشي از تصميم هاي شخصي كارمندان را از زيانهاي به بار امده از نقص عملكرد اداره مورد نظر ( در اينجا شهرداري ) ارائه نمي كند ، زيرا به گفته برخي استادان : « نقص عملكرد و وسايل نيز سرانجام مربوط به سوء تدبير و اهمال كاركنان اداري مي شود » [13]
اما امتياز آن برگزيدن ضابطه نوعي و اجتمايع تقصير است چه شايد مفهوم اخلاقي تقصير در خصوص اشخاصي طبيعي قابل اعمال باشد . ولي براي اشخاص حقوقي نمي توان خطايي اخلاقي در نظر گرفت . چرا كه شهرداري به عنوان يك شخص حقوقي فاقد اراده طبيعي جهت ارتكاب تقصير به معنيا سنتي و اخلاقي ان مي باشد .
بنا به عقيده برخي ديگر از نويسندگان چنانچه عمل زيانبار اداري جنبه شخصي داشته و بيانگر ضعفها ، هوسها و بي احتياطي هاي مامرو دولت باشد، با خطاي شخصي روبرو هستيم و بدين ترتيب مسئول مستقيم ورود زيان و پاسخگويي دعواي خسارت كارمند است . اما اگر عمل زيانبار جنبه شخصي نداشته باشد و مامور دولت در حين انجام وظيفه ، با كم و بيش اشتباهي خسارتي به بار آرد خطا اداري محسوب و مسئول در آن نه كارمند بلكه شخص حقوقي يعني دولت و در بحث ما شهرداري خواهد بود . [14]
در اين جا به اين واقعيت كه عملكرد اداره نيز وابسته به تصميمات اشخاص است توجه شده ولي ايرادي كه به آن وارد است عدم ارائه معياري دقيق براي بازشناسي خطاي اداري و تقصير شخصي كارمند است ، معلوم نيست كه كدام يك از اشتباهات او مربوط به ضعف شخصي وي و كدام مربوط به خطاي اداري اوست .
ج3 ) عده اي ديگر از نويسندگان ضابطه ارتباطي عملي با انجام وظيفه را برگزيده اند . اينان بر اين عقيده اند كه خطاي اداري در مواردي تحقق مي يابد كه با نقص ساختار و تشكيلات و خط مشي در اداره متبوع در ارائه يك خدمت عمومي و يا انجام يك عمل اداري مواجه هستيم . در واقع در چنين مواردي خطاي كارمند به اين ضعف تشكيلاتي منسوب مي گردد . و اين زماني است كه تقصير ، غفلت ، ترك فعل يا اشتباهي كه از سوي كارمند در ارائه خدمات عمومي صورت مي پذيرد به مناسبت و در حين انجام وظيفه اش باشد مانند آنكه كارمند شهرداري عليه صاحب يك ملك از طريق كميسيون هاي مربوطه راي به تخريب تحصيل و اقدام نمايد حال آنكه زيانديده في الواقع مشمول آن حكم نمي بايست مي شد . ليكن اگر خطاي كارمند ناشي از عملي غير مرتبط با انجام وظيفه اش باشد ، تقصير شخصي به شمار مي ايد . [15]
در اين خصوص با تحليلي دقيق تر از خطاي شخصي و تفكيك ان از خطاي اداي ، سعي در بررسي نقش كارمند در اين ميان داشته اند . بنابراين تحليل خطاي شخصي در دو فرض كاملا مجزا از يكديگر ، قابل تشخيص است :
2. خطاي آميته با عمل اداري كه از آن قابل تفكيك مي باشد:
اين گونه خطا معمولا توام با عمل اداري مي باشد . يعني در جريان اعمال اداري رخ مي دهد . منتهي فقط مشكل آن به كارهاي اداري و ارائه خدمات عمومي مربوط مي شود كه مي تواند همزمان با عمل اداري و ظاهرا مرتبط با ؛آن مي باشد اما در واقع ماهيتا ارتباطي با وظيفه اداري نداشته و فقط در جيان اجراي آن صورت گرفته است براي نمونه اگر شهرداري از صدور مجوز ساختماني براي فردي كه داراي تمامي شرايط لازم مي باشد ، خود داري كند تنها به اين علت كه او سابقه محكوميت كيفري دارد كه اين امر مانع از اخذ پروانه ساختماني نمي باشد .
3. خطاي در جريان اعمال اداري كه جدا از اعمال اداري متصور نمي باشد :
اين خطا عملي است كه به وسله كارمند درحين فعاليت اداري اش صورت مي پذيرد و دست كم در ظاهر چيزي جز عمل اداري نيست ، اما امكان دارد كه متضمن يك عنصر خطاي شخصي باشد و ان هنگامي است كه موضوع يا هدف عمل ، خارج از قلمرو اعمال اداري قرار مي گيرد . به عنوان مثال شهرداري براي تجليل از يك مراسم تدفين خصوصي ، دستور مي دهد كه ناقوسهاي كليساي شهر به صدا درآيند . در اينجا عمل شهردار داراي موضوع اداري است زيرا وي قطعا اختيار صدور چنين فرماني را دارد . ولي هدف عمل او يك هدف غير اداري است . پس ، وي مرتكب خطاي شخصي غير قابل تفكيك از عمل اداي گرديده است و چنين حالتي مسئوليت شهرداري و كارمند توامان خواهد بود . ولي در مثال پيشين كه شهردار از ثبت نام يك نامزد انتخاباتي حايز شرايط خود داري ورزيده ، عمل او نه داراي موضع اداري بوده و نه با هدف انجام خدمات عمومي صورت پذيرفته است چرا كه شهردار اختيار انجام دادن چنين عملي را ندارد و درعين حال هدف او خصومت با يك تاجر ورشكسته بوده است و بنابراين شصا مسئول جبران خسارت خواهد بود . اما اگر عمل مامور اداره ، هم از لحاظ موضوع و هم از جهت هدف ، اداري بوده ، و در عين حال آميخته با تقصيري زيانبار باشد ، خطاي اداري به شمار مي رود ، زيرا به نقص ساختار سازمان باز مي گردد . چنين خطايي تنها مسئوليت اداره را در بر خواهد داشت.
اين نظر از اين جهت قابل نقد مي باشد كه استفاده از اختيارات اداري در جهت برآوردن اهداف و مقاصد شخصي را از جمله خطاهايي دانسته كه از اعمال اداري قابل تفكيك نيست و براي موسسه عمومي مسئوليت قائل شد ، حال آنكه صرف اعمال وظايف اداري شكلا و در حاليكه هدف امري غير از اهداف تعيين شده اداري باشد ، نمي تواند خطاي شخصي كارمند را با نقص اداري برابر كند ، چه در اينجا اختيار اعطا شده به كارگزار في الواقع و مانند همه موارد ديگر مطابق چهارچوب هاي سازماني و در جهت تحقق اهداف از پيش تعيين شده بوده و اين سوء استفاده از اختيار نمي تواند مسئوليت كارمند خاطي را تا حدي پايين آورد كه با فرض خطاي منتسب به نقص وسايل اداري ان را برابر دانست چه اين تحليل با صدر ماده 11 قانون مسئوليت مدني نيز كاملا انطباق دار .
[1] - قهاري، منوچهر: پيشين، ص 116.
[2] - آيين نامه اجرايي تقسميات كشوري مصوب 1362
[4] - قانون شهرداري، قانون تشكيلات شوراهاي اسلامي كشور، مصوب 11/9/1361.
[5] - ماده 7 قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران مصوب 22/12/51، روزنامه رسمي 8234- 30/1/1352.
[6] - دكتر محمد معين: فرهنگ معين، جلد 6، تهران، انتشارات امير كبير، 1363، ص 4077.
[7] - لويس معلوف: المنجمد، نشر آرمان، چاپ دوم، 1364.
[8] - عقايد هگل در باب دولت، حقوق و اخلاق نقل از دكتر كاتوزيان، فلسفه حقوق جلد 1
[9] - كاتوزيان، ناصر، دوره مقدمتاتي حقوق مدني، وقايع حقوقي، ش 9
[10] - كاتوزيان،ناصر، پيشين ش 55
[11] - ژز؛ مجله حقوق عمومي سال 1910 ص 154 نقل از ستون دوگي: رساله حقوق اساسي ج 3، ص 291، نقل از: غمامي، دكتر مجيد، پيشين، ص 24.
[12] - موريس هوريو(M.Hooriou): استاد فرانسوي حقوق اداري، نقل از دكتر منوچهر طباطبايي موتمن: حقوق اداري، انتشارات مهر، چاپ پنجم، ص 401.
[13] - كاتوزيان ، دكتر ناصر ، ضمان قهري ، ش 132.
[14] - لافريد : نقل ازدوگي ، رساله حقوقي ج 3 ، ص 301 ، نقل از دكتر مجيد غمامي ، پيشين ، ص 26.
[15] - هاتري لالو : رساله عملي مسئوليت مدين ش 1495و1496 . نقل از طباطبايي موتمني ، دكتر منوچهر ، پيشين ، ص 405
:: موضوعات مرتبط:
تحقیق و پایان نامه و گزارش کار ,
,
:: برچسبها:
نحوه رسيدگي داور و اعتراض به راي داور ,
:: بازدید از این مطلب : 6319
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1